فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز
فونت زيبا ساز
دلنوشته های دنیا-سری چهارم

❤عــشــق غــمــزده❤

دلنوشته های دنیا-سری چهارم

خب امروز 8/10/90 پنجشنبس.سه شنبه امتحان دین و زندگی داشتیم!خیلی آسون بود برگشتنی بهنام تو مغازه بود مشتری داشت فقط دیدم یه کت قهوه ای پوشیده بود

با مامان و رامین رفتیم بیرون برای تعویض لباسش!

موقع برگشتن با مامانم بودم سر امام زاده پیاده شدیم رفتیم نون باگت خریدیم!از مغازه بهان رد شدیم!تو مغازه بود فقط کلاهشو دیدم سفیدو مشکی بود!

اون یارو دوستش تخمه فروش هم باز بود!

دیگه سرمو آوردم پایین و اومدیم خونه شنبه امتحان جامعه شناسی دارم هنوز هیچی نخوندم ولی بعد میخونم!

آخه چرا این پسره خودخواهه؟!

همش میخواد همه ازش اطاعت کنن،حرف خودشو قبول داره،دمدمی مزاجه و میخواد همه ازش بترسن!

ولی هنوزم دوسش دارم...

 

 

 

دنــیـــا


+ نوشته شده در سه شنبه 20 دی 1390برچسب:, ساعت 19:59 توسط ヅDoOoOnYa |